رها کوچولورها کوچولو، تا این لحظه: 12 سال و 10 ماه و 30 روز سن داره

دنیای رها کوچولو

10 ماهگی

سلامممممممممم..تعطیلات عیدم تموم شد ..من 10 ماهه شدم ...و ت این مدت  تجربه زیادی کسب نکردم اذیت کردنهام سر جاشه و یه چیز دیگه این روزا دارم سعی میکنم که کمی وایستام و وقتی کنار پله وایمیستام زودی زانوم رو خم میکنم که برم بالا  ...از دندون خبری نیست ...و تعطیلات هیجا نرفتیم همش تو خونه بودیم کسی هم بدیدنمون نیومد ...ولی چند روز پیش رفتیم مرکز بهداشت که وزنم چک بشه که خانمه گفت عالی 400 گرم اضافه کردم .......و دو روز پیش رفتیم بیرون همین پارک محله که سیزده بدر بود هههههههه اینم عکس سیزده بدرم این اضافه میشه تازگیا نچ نچ کردنو یاد گرفتم و همینطور قر دادن وقتی صدای یه اهنگ رو میشنوم همینطور نشسته هم دست میزنم و هم قر میدم و بعضی وقتی نچ ن...
28 مرداد 1391

10 ماه و 15 روزگی

سلامممممممممم.......15 روز دیگه هم گذشت ....و تجربیات جدید من اول اینکه میتونم یه مدت کوتاه بایستام دوم اینکه میتونم برقصم سوم میتونم بشکن بزنم چهارم اینکه میتونم از پله خودم بتنهایی بدون کمک برم بالا پنجمم اینکه ب تی وی عکس العمل نشون میدمممممممم این تجربیات من بود حالا بریم سراغ عکسا....چند وقتم بود که مامی میخواست از لحظه بیدار شدن من عکس بگیره تا یادگاری بمونه که موقعیت جور شد  اینم من خوابالووووووووو ویرایش شد ... من وایمیستام ببینیننننننننننن ...
28 مرداد 1391

11 ماهگیییییییییییی و تاتی تاتی

سسسسسسسسسسسسسسلام من 11 ماهه شدم چیزی نمونده که 1 ساله بشمممممممم همش 1 ماه دیگه مونده تا 1 سالگی بنده تجربیاتم ...میتونم خودمو بسمت جلو بکشم ...میتونم دو تا 3 قدم راه برم و بعضی وقتی خودمو کنترل میکنم یعنی تعادلمو حفظ میکنم  تا نیافتم ...خیلی فضول شدم و اشاره کردن رو یاد گرفتم ...ببینم تو دست مامانم یا بابام چیزیه دستمو دراز میکنم یعنی بدین به من ....و تو تمیز کردن کمدم به مامان جونم کمک میکنم و یه لباس یا روسری اگه بهم بدن زود تنم میکنم البته ناقص میکشم روی سرم یعنی تنم کردم ...و اونقدر بلبل زبون شدم همش در حال حرف زدنم ...و تا یکی به تلفنمون زنگ میزنه من زودی صدامو بلند میکنم که بدونن منم هستم و ...تازگیا تسبیح برمیدارم شروع میکنم به گف...
28 مرداد 1391

11 ماه و 15 روززززززززز

سلامممممممم خوبین؟....ما هم خوبیم خوب 15 روز دیگه هم گذشت و من تجربیات کمی  یاد گرفتم اول اینکه یاد گرفتم میگم چی چی چییی .........دوم یاد گرفتم با اسباب بازیهام خودم بازی میکنم مثلا جورچین رو خودم یکم یاد گرفتم میچینم ....و یاد گرفتم دستام رو بزارم روی گوشام و یا بگیرم جلوی دهانم اینجوری یاد گرفتم اگه یه چیزی رو نخوام با تکون دادن سرم بگم نمیخوام یا نه نه نمیخوام اگه دعوام کنند یا مثلا بهم میگن اینکار رو نکن من زودی قهر میکنم ولی زودم اشتی میکنم شروع میکنم بد دست زدن و رقیصیدن بله دیگه ...خوب بگزریم میخواستم یه خبر دیگه هم بدم بلاخره مامانی توانست از تاتی کوتاه من و عینک فیلم برداری کننه اینم ادرساش http://www.a...
28 مرداد 1391

1 سالگی

سلام به فرشته کوچولوی دوست داشتنی خودم ..دیگه چیزی نمونده که 1 ساله بشی ..دیگه بزرگ شدی خانم شدی شیطون شدی شیرین بودی شیرینتر شدی عزیز مامان ...1 سال از امدنت به دنیا گذشت چقدر زود گذشت اه دلم برای دوران نوزادیت تنگ شده چقدر شیرین بود چرا نتونستم از اون دوران بهترین لذت رو ببرم دلم برای شیر خوردنت تنگ شده برای گذشته تنگ شده ...همیشه تو ذهنم تمام روزایی که در کنار هم بودیم رو مرور میکنم کوچولوی من دلم برای این روزات تنگ شده توی این 1 سالی که گذشت با تو خیلی چیزا تجربه کردم خیلی چیزا رو فهمیدم  در کنارت احساس ارامش میکنم نمیدونی وقتی دو دقیقه از کنارت دور میشم یه حسی  نمیزاره توی دلم میگم خدا کنه تا اخرش برات مادر خوبی باشم فرشته کوچ...
28 مرداد 1391

تولدم مبارککککککککککک

سلاممممممممممم ..دو روز پیش تولد یک سالگی بنده بود که تولدم مبارک باشه و متاسفانه با مشکلاتی که پیش امد نشد که جشن بگیریم حتی کوچولوش که مامی قول داده بعدا برام بگیره خوب از دیروز بگم دیروز مامانی با بابایی صحبت کرد و اجازه گرفت که دو نفری بریم بیرون پیاده روی کنیم مامی هم از فرصت بدست امده استفاده کرد و دو نفری اماده شدیم کالسکه رو برداشتیم زدیم بیرون بد نبود حالمون بهتر شد و امروز صبح هم دوش گرفتیم رفتیم مرکز بهداشت که واکسن 1 سالگی رو بزنیم ..وایی چقدر شلوغ بود همه نی نی ها اونجا بود همه هم برای واکسن امده بودن..هر کی هم که بهش امپول میزدند گریه میکرد جیغ میکشید ..منم اولش با مامی همکاری کردم دختر خیلی خوبی بودم ولی همینکه نوبت من ش...
28 مرداد 1391

14 ماهگییییییییییییی

سلامممممممممممم خوبین ..1 ماه دیگه هم گذشت و من 1 ماه بزرگتر شدم تو این مدت چی گذشت و کجا رفتم و چکار کردمممممممممم تو این مدت برای اولین بار اسهال شدم  که مجبور شدم صبح و شب سوپ بخورممم اونم بخاطر دو تا دندون جدیدم ..بله درست خوندین من دو تا دندون جدید در اوردم اونم دندونای قبل از نیش  بالایی شدم 6 دندونه ....تو این مدت مامی یه قرار دیگه با خاله های سایت گذاشت  اونم کجا خونه مادر و کودک که اینبار عکسم گرفتیم و من چند تا دوست جدید پیدا کردم و منم دختر خوبی بودم مامی رو اذیت نکردم ...تو این مدت پنج شنبه ها تو پارک محل یه جشن کوچولو برگزار میشد که ما هم میرفتیم مامی هم تو مسابقش شرکت میکرد خوب بود من اونجا برای خودمم یه صندلی مخصوص خودم داش...
28 مرداد 1391
1